تبعیت احسن (2)
انسانشناسی
(خلاصه جلسه ششم)
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر میانه، 15 اردیبهشت 1392، جلسه عصر)
حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی 176 نهجالبلاغه میفرمایند: "إنَّ لَكُمْ نِهَایةً، فَانْتَهُوا إِلَى نِهَایتِكُمْ"؛ یعنی ما غایت و نهایتی داریم که اگر به آن نرسیم، در هر منزلی بمانیم، ناقصیم. و طبق بحثی که تا اینجا داشتیم، این مقصد، رسیدن به نفس کلیه است. نفس کلیه یا فطرت، کاملترین وجه ارتباط مخلوق با خالق است و مراتب دیگر، ناقص است.
در واقع انسان، حی متألّه است؛ زندهای که عاشق و شيفتهی خداست. و حقیقت وجود او، که ثمربخشی تمام قوایش اعمّ از خیال، قوای درونی، و اعضا و جوارح، از فعالیتِ آن است، نفس است. به بیان دیگر، ساختار وجودی انسان، به آن نفسی است که به دست خودش تعین میپذیرد؛ پس هر تعیّنی جز نفس کلیه بگیرد، ناقص است.
شاید بپرسید پس روح چیست؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، واژهی "روح" را در قرآن بررسی میکنیم. آیات قرآن، سه تعبیر در مورد روح دارد:
1. "نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی"[1] : روحی که مایهی حیات موجود است و هنگام مرگ، از جسم، مفارقت میکند؛
2. "اُولئِكَ كَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الإیمانَ وَ أیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ"[2] : روح تأییدی؛
3. نفس.
روح حیات، برای همهی انسانهاست، خواه مومن باشند، خواه کافر؛ پس فینفسه امتیاز و نشانهی کمال برای کسی نیست، بلکه افاضهی حقتعالی است.اما روح تأییدی، فقط به عدهای خاص تعلق میگیرد که مراتب ایمانی را طی کرده باشند و حیات حقیقی انسان، در داشتن این روح است. اما او با هر گناهی که مرتکب شود، یک قدم از روح تأییدی، فاصله میگیرد.
شاهدِ مرده بودن برخی انسانها که روح حیات دارند و ظاهراً زندهاند، این آیه است:
"أوَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها."[3]
آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و به او نوری دادیم که با آن بین مردم راه رود، مثل کسی است که در تاریکیها فرو رفته و از آن خارج نخواهد شد؟!
انسان به تأئید روح ایمانی و روح قدس، توانست امانت الهی را به جان بپذیرد و با همین روح میتواند چنان قوی شود که به فرمایش پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله)به ملکوت عالم باریابد[4]. اما آن كسی که روح تأییدی را ندارد، ایمان ندارد، اگر چه آدم خوبی باشد! لذا اگر به قول عدهای، کشورهای نامسلمان خارجی، نه غیبت و دروغ دارند و نه خلاف قانون، عمل میکنند، این برایشان ارزش و کمال نیست؛ چون اینها را بر اساس روحیهی ایمانی نمیکنند و حُسن فاعلی ندارند. انسانیت و ارزش و کمال انسانی، آنجاست که این خوبیها، بر اساس انگیزهی کمالی و عقیدهی ایمانی باشد.
اما تعبیر سوم قرآن از روح، به معنای نفس است. نفس، نه روح محض است، نه جسم؛ وجود لاتعیّنی است که به وسیلهی عقل، به روح مجرد و به وسیلهی روح بخاری، به جسم مادی مرتبط است. روح پویا در قرآن، همان نفس است؛ چون نفس، مدام در حال صیرورت و شدن و تحول است و مراتب گوناگون دارد. نفس، همان بُعد لطیف انسان و جوهر گرانمایه در وجود اوست که به تعبیر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بهایش بهشت است؛ پس نباید آن را به کمتر از بهشت بفروشد[5]!
خداوند در آیات زیادی از قرآن، نفس را معرفی کرده است؛ به عنوان مثال در آیات 7 و 8 سورهی شمس فرموده:
"وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها."[6]
پس ما نه میتوانیم إبراء محض داشته باشیم و بگوییم نفس ما از هر خطا مبرّاست، نه میتوانیم إجرام محض داشته باشیم و نفس را کاملاً سیاه و پلید بدانیم[7]؛ چون هم فجور به آن الهام شده است، هم تقوا. پس باید نفس را مستعد برای خیر و شرّ بدانیم که بسته به انتخاب ما، هر کدام از این دو طریق را میتواند طی کند.
خداوند در آیهی دیگر میفرماید:
"سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فی أنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ."[8]
این آیه نشان میدهد همان طور که آیات آفاقی، دیدنی است، آیات انفسی هم دیدنی است -"سَنُریهِمْ"-؛ اما نه با چشم ظاهر. نفس را باید در آیینهی قرآن، مشاهده کرد. متأسفانه اغلب ما فقط به احوال جسم خود، آگاهیم و نمیدانیم نفسمان در چه حالی است، صحت و بیماریاش چیست، مرگ و حیاتش در گروی چیست و چگونه قوی یا ضعیف میشود. چرا نمیدانیم؟ چون با قرآن، انس نداریم!
"أوَ لَمْ یتَفَكَّرُوا فی أنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللهُ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ ما بَینَهُما إلاَّ بِالْحَقِّ."[9]
خداوند در این آیه، کسانی را که در نفس خود تفکر نمیکنند، سرزنش مینماید و در حقیقت میفرماید اگر کسی بخواهد حق را در زمین و آسمان بیابد، باید از نفس خودش شروع کند.
اما یکی از مهمترین آیات قرآن دربارهی نفس، آیهی زیر است:
"یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ أنْفُسَكُمْ لایضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ."[10]
"عَلَیكُمْ" در این آیه، اسم فعل به معنی "الزِموا" است. یعنی ملازم و مراقب نفستان باشید و آن را اسیر سرگرمیهای جسم و ماده نکنید، تا آلودگی و گمراهی دیگران، آسیبی به شما نرساند؛ همان طور که از جسم خود، مراقبت میکنید و نمیگذارید زیان ببیند.
نکتهی ظریفی که در این آیه است، اینکه خطاب به مؤمنین است و نشان میدهد که صِرف ایمان و اعتقاد به مسائل معنوی، نهایت کمال انسان نیست؛ بلکه به مؤمنین نیز دستوراتی داده میشود، تا با عمل به آنها، به کمال خود، نزدیکتر شوند.
"یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أنْفُسَكُمْ وَ أهْلیكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ."[11]
این آیه، اهل ایمان را به نگهداری نفس خود و خانوادهی خود از آتش، دعوت میکند؛ زیرا آتشگیرهی جهنم، همان نفْسهایی هستند که مسیر غلط را طی کردهاند؛ یعنی جهنم، از نفس خود انسانها برمیخیزد.
اما طبق آیات قرآن، نفس، مراتبی دارد که عبارتاند از:
1. امّاره : "وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ"[12]؛
2. لوّامه : "وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ"[13]؛
3. مطمئنّه : "یا أیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ"[14].
نفس امّاره، دائماً در خوشیها و لذایذ مادی است و به بدی، امر میکند. نفس لوّامه، لطف خدا به ماست که هر گاه مرتکب گناه و خطا شویم، ما را سرزش میکند. نفس مطمئنّه نیز مربوط به انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام) است. راغب در مفردات، اطمینان را "السّكونُ بعد الإنزعاج" معنی کرده، یعنی آرامش پس از تلاطم و طوفان. در واقع پس صاحبان نفس مطمئنّه، همواره در برخورد با امواج، حرکت میکنند و متحمّل بیشترین دردها و ابتلاها در دنیا میشوند. اما در همین گرفتاریها، وجود و نفسشان آرام است و نه از بیرون میترسند، نه از درون. در نهایت نیز در جوار رحمت ربّ، به آرامش و اطمینان میرسند.
با این بیان، مشخص میشود که چرا روایت داریم نفس مطمئنه در آیهی زیر، امام حسین(علیهمالسلام) است[15]:
"یا أیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیةً."[16]
چرا که او، بزرگترین بلا و امتحان تاریخ را پشت سر گذاشت.
[1]- سوره حجر، آیه 29 : از روح خود در او دمیدم.
[2]- سوره مجادله، آیه 22 : آنان، خدا ایمان را در قلبهایشان نوشته و با روحی از خود، تأییدشان کرده است.
[3]- سوره انعام، آیه 122.
[4]- بحار الأنوار، ج60، ص332 : "لَوْلا أنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ، لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ"؛ اگر شیاطین، دور قلبهای بنیآدم نمیگشتند، هر آینه بنیآدم به ملکوت آسمانها و زمین مینگریستند.
[5]- نهج البلاغه، حکمت 456 : "إنَّهُ لَیسَ لِأنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبِیعُوهَا إلاَّ بِهَا"؛ همانا برای نفس شما، بهایی جز بهشت نیست؛ پس آن را جز به آن نفروشید.
[6]- و قسم به نفس و آنکه او را تسویه کرد؛ پس فجور و تقوایش را به او الهام کرد.
[7]- إبراء و إجرام، در جلسهی قبل توضیح داده شده است.
[8]- سوره فصّلت، آیه 53 : به زودی آیات خود را در آفاق جهان و در نفْسهای بندگان، به آنها نشان خواهیم داد.
[9]- سوره روم، آیه 8: آیا در نفوس خود، تفکر نکردند که خدا، آسمانها و زمین و هر چه را بین آنهاست، جز به حق نیافریده است؟
[10]- سوره مائده، آیه 105 : ای اهل ایمان، بر شماست به نفسهایتان؛ که اگر هدایت یافتید، آنان که گمراهاند، زیانی به شما نخواهند رساند.
[11]- سوره تحریم، آیه 6 : ای کسانی که ایمان آوردهاید، نفس خود و خانوادهتان را از آتشی که هیزم آن، مردم و سنگها هستند، حفظ کنید.
[12]- سوره یوسف، آیه 53 : و نفس خود را مبرّا نمیدانم؛ که همانا نفس، بسیار به بدی، امر میکند.
[13]- سوره قیامة، آیه 2 : و قسم به نفس ملامتگر.
[14]- سوره فجر، آیه 27 : ای نفس مطمئن.
[15]- بحار الأنوار، ج24، ص93.
[16]- سوره فجر، آیات 27 و 28 : ای نفس مطمئن؛ به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو راضی است.
نظرات کاربران